جدول جو
جدول جو

معنی خوش اندامی - جستجوی لغت در جدول جو

خوش اندامی
(خوَشْ / خُشْ اَ)
تناسب قامت. خوش هیکلی. خوش اندازگی
لغت نامه دهخدا
خوش اندامی
دارای قامت و اعضای متناسب بودن
تصویری از خوش اندامی
تصویر خوش اندامی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش اندام
تصویر خوش اندام
دارای قد و قامت و اندام زیبا
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ اَ)
خوش اندازه. خوش هیکل. متناسب القامه: دریم، پرگوشت خوش اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ اَ زَ / زِ)
با اندازۀ مناسب، کنایه از خوش اندام. متناسب القامه
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ اَزَ / زِ)
تناسب قامت. تناسب اندازه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خوش اندام. آنکه اندام نیکو دارد. نیکوقالب. خوش کالبد: هبرکل، جوان خوب اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُشْ اَ)
دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد، واقعدر جنوب باختری کوهدشت و راه خرم آباد به کوهدشت. این ده در تپه ماهور قرار دارد با آب و هوای گرم و 120 تن سکنه. آب آن از رود خانه صمیره و محصول آن غلات و لبنیات و پشم، شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایعدستی زنان سیاه چادربافی راه مالرو است. ساکنان از طایفۀ امرائی اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش اندام
تصویر خوش اندام
آنکه دارای قامت و اعضای متناسب باشد
فرهنگ لغت هوشیار
خوش ترکیب، خوش ریخت، خوش شکل، خوش قدوقامت، خوش قامت، خوشگل، خوش هیکل، متناسب
متضاد: بدقواره، بدهیکل، بداندام
فرهنگ واژه مترادف متضاد